روش‌های تحقیق و توسعه در سیستم عامل لینوکس

سلام

چکیده

بسیاری از شرکت ها تحقیق و توسعه را تا حدودی مبهم، شامل عدم قطعیت بالا، با نرخ بازده نامشخص و مدیریت دشوار می دانند. از طرفی دیگر، شرکت هایی که در حوزه تجاری سازی فناوری جدید به شیوه ای سریع و دقیق موفق می‌شوند مسلماً دستیابی به سهم بازار بیشتر، قیمت های بهتر و طرح غالب را خواهند داشت که تمامی این‌ها منجر به ایجاد مزیت رقابتی خواهد شد. دیدگاه مدیریت فرآیند تحقیق و توسعه طی سال‌های اخیر تغییر کرده و از یک مدل فناوری محور به دیدگاه تعامل محور حرکت کرده است.[2]

در این مقاله به نسل ششم تحقیق و توسعه با تمرکز بر چگونگی توسعه سیستم عامل لینوکس پرداخته خواهد شد. به گزارش استاتیستا[5] لینوکس سومین سیستم عامل پرکاربرد برای کامپیوترهای رومیزی طی ده سال اخیر بوده است. لینوکس بنا به فلسفه «کوچک، زیبا است» پایه‌ریزی شده. اینجا آجرهای کوچک و ساده‌ای دارید که با کنار هم چیدن آن‌ها می‌توانید به نهایت پیچیدگی برای بیان دقیق آن چیزی که نیاز دارید، برسید. [1]جالب آنکه این سیستم عامل بر خلاف سیستم عامل شرکت مایکروسافت یا اپل توسط فردی به نام لینوس توروالدز و به عنوان پروژه ای تفریحی خلق شده و توسعه آن نیز توسط جامعۀ متن باز و در قالب نسل ششم تحقیق و توسعه ادامه یافته است . در این مقاله تلاش خواهد شد تا ضمن بررسی روش تحقیق و توسعه سیستم عامل لینوکس به مباحثی نظیر مالکیت فکری و جریان دانشی در آن پرداخته شود.

کلید واژه ها:

لینوکس، مدیریت تحقیق و توسعه، مدیریت تکنولوژی

 

 مقدمه:

تحقیق و توسه در اقتصادها و تقاضاهای محیطی مختلف درطی سال‌های متمادی مورد مطالعه قرار گرفته است. داستان‌هایی درباره موفقیت ابتدایی از جمله آزمایشگاه‌های تحقیقاتی صنعتی بل لبز، زیراکس و… باعث جلب توجه به این حوزه شده است. معرفی سریع محصول جدید از تولیدکننده های ژاپنی مثل تویوتا و سونی و همچنین همکاری تحقیق و توسعه از جمله توسعه فناوری بلوتوث توسط شرکت اریکسون باعث ایجاد تفاوت نگاه به نسل های قدیم تحقیق و توسعه شده است. 40 سال طول می‌کشد تا تحقیق و توسعه از مفهومی نظیر برج عاج به فهمی از نسل پنجم رسیده و حتی نسل پنجم نیز پاسخی مناسبی برای نیازهای امروزۀ اقتصاد نداشته و از بستر همین نسل، ششمین نسل پدید می آید. در زیر ویژگی‌های این پنج نسل نشان داده شده است:

 

نسل های R&D

زمینه

مشخصه های فرآیند

نسل اول

نسل اول

از 1950 تا اواسط دهه 60

لابراتوارها و آزمايشگاه‍‌ها ابتدايي بودند و تحقيقات عمدتاً به صورت فردي صورت مي‌گرفت.

ارتباطات محدود بود و محققان مستقل از هم فعاليت مي كردند.

اغلب محصولاتی که تولید می شد به فروش می رسید ،صنایع جدیدی پدیدار گشت و تکنولوژی عموما بعنوان علاج و چاره ای برای همه بحرانها و اختلالات درنظر گرفته شد.

در اين دوران، "تكنولوژي" به عنوان نوعي دارايي كه بايد مديريت شود، از اهميت برخوردار بود.

نسل دوم

مبارزه با سهام بازار

اواسط دهه 1960 اوایل دهه 1970

رقابت شدیدتر شد و تأکید بیشتری بر تلاشهای بازاریابی بمنظور افزایش حجم فروش وجود داشت.

تمرکز بیشتر، بر تقاضای کوتاه مدت با غفلت از تحقیقات بلندمدت.

ایده ها از بازار سرچشمه می گرفتند تا توسط تحقیق و توسعه تصحیح شوند و توسعه یابند.

مشخصه تحقیق و توسعه، از اين دوره به بعد اين است كه اينگونه فعاليتها تنها در بستر فعاليتهاي خلاق و پوياي مجموعه تكنولوژي هاي مرتبط با محصول و در پيوند متقابل و تنگاتنگ با صنعت معني و مفهوم پيدا مي‌كردند.

نسل سوم

فعالیت‌های عقلانی سازی

 اواسط دهه 1970 تا اواسط دهه 1980

نگامی تشخیص داده شد که اقتصاد در حال تزلزل ، به دلیل نرخهای بالای تورم و اشباع بازار بود

کاهش هزینه از طریق حذف تلاشهای بیهوده از طریق بازنگری و بهبود روشها در تکنولوژی

اتصال فعالیت های تکنولوژیکی به نیازهای بازار

تكنولوژي پشتيبان مديريت و بيشتر مبتني بر اطلاعات بود.

این نسل از دیدگاه پروژه ای فاصله گرفت و پیوندهایی با هر دوی تجارت و استراتژیهای شرکت برقرار کرد .

نسل چهارم

مبارزه زمان محور

اوایل دهه 1980 تا اواسط دهه 1990

صنعت خودروسازی مورد الگوبرداری قرار گرفت و نقش یک مدل و الگو را برای بسیاری از صنایع ایفا کرد.

در اين نسل، مشتري دارايي است كه بايد مديريت شود.

نسل چهارم را مي توان نسل نوآوري و ارتباطات عمودي مشتريان و عرضه كننده در نظر گرفت.

فرایند توسعه محصول جدید مورد تأکید قرار گرفت و یکپارچه کردن  و شبیه سازی فعالیت ها بعنوان عوامل موفقیت به هنگام تلاش برای سرعت معرفی شدند.

نسل پنجم

یکپارچه سازی نظام ها

اواسط دهه 1990 به بعد

تغییرات تکنولوژیکی سریع و نیاز برای سهیم شدن در سرمایه گذاری های سنگین تکنولوژیکی.

نه فقط توانایی سریع بودن در توسعه محصول ، بلکه  همچنین کنترل سرعت و بهنگام بودن

چرخه عمر محصول کوتاه و نرخ تغییرات تکنولوژیکی بالا

مثال هایی از یکپارچگی سریع سیستم ،کارخانه هایی از صنعت نرم افزار و سخت افزار هستند مانند شرکت مایکروسافت ، Netscape و DELL

 

در سراسر پنج نسل قبلی، پیچیدگی تحقیق و توسعه بطور مداوم گسترش می یافت. یک شرکت نمی تواند به تنهایی و به موقع و سریع تکنولوژی‌ها و ایده های جدید را تجاری کند پس نیاز است تا با عاملان و شرکتهای دیگری بیرون از واحد تحقیق و توسعه سنتی خود همکاری و تعامل کند.

پیش بینی می شود که نسل ششم به ریشه ها برگردد یعنی به هدف اولین نسل های تحقیقاتی شرکت که به دنبال نوآوری های اساسی تر بودند. این نسل به دنبال یکپارچگی و ادغام قابلیت‌ها و توانایی های نهادهای مرتبط در ارائه محصولی جدید به بازار می باشد. لینوس توروالدز به عنوان نابغه دنیای برنامه نویسی عنوان می نماید[1]که:«خیلی زود یاد گرفتم که بهترین و مفیدترین روش رهبری این است که به افراد اجازه دهیم کارها را به این دلیل که به آن علاقه‌ دارند انجام دهند، نه به این دلیل که من به انجام شدن آن کار علاقه دارم. بهترین رهبرها، همچنین درک می‌کنند که چه زمانی اشتباه می‌کنند و می‌توانند خود را از پروسه بیرون بکشند. همچنین بهترین رهبر باید بتواند به دیگران اجازه بدهد که به جای آن‌ها تصمیم بگیرند.»

او پس از خلق نمونه اولیه لینوکس آن را در قالب یک نرم‌افزار آزاد و باز به صورت عمومی منتشر کرد و توسعه آن را به جامعۀ برنامه نویسان محول کرد. سؤال این است که چرا می‌گوییم لینوکس تحت نسل ششم تحقیق و توسعه در حال توسعه است؟  لینوکس، ایجاد شده توسط لینوس توروالدز، به عنوان یک پروژه سرگرمی، به بزرگترین پروژه نرم افزار منبع باز جهان تبدیل شده است. هسته لینوکس بزرگترین جزء اکوسیستم لینوکس است و وظیفه مدیریت سخت افزار، اجرای برنامه های کاربر و حفظ امنیت و یکپارچگی کل سیستم را بر عهده دارد. بیش از 13000 توسعه‌دهنده هسته از سراسر جهان به هسته لینوکس کمک کرده‌اند. این یک فرآیند توسعه 24 ساعته، هفت روز هفته، 365 روز در سال است که منجر به انتشار جدید هر 9 تا 10 هفته یک بار، همراه با چندین نسخه پایدار و طولانی مدت می شود. در همه زمان‌ها، چرخه‌های توسعه جدید و یکپارچه‌سازی نسخه فعلی به صورت موازی اجرا می‌شوند. پس از هر توسعه هسته یک پنجره دو هفته‌ای از جانب لینوس توروالدز باز شده و پس از تأیید او کدها به هسته اصلی لینوکس اضافه می‌شوند[6]

 

 یکی از اصلی‌ترین چالش های لینوکس انتخاب بین دوراهی حفظ مالکیت فکری (مشابه مایکروسافت) و رشد تدریجی و محدود و یا انتشار باز آن و در عوض مشارکت حداکثری بود. اگر سعی شود که با کنترل کردن منابع، پول کسب کرد باید دانست  که به زودی از بازار عقب خواهید ماند. این امری جبری است و تاریخ هم پر است از نمونه‌های آن. سال‌های ۱۸۰۰ آمریکا را در نظر بگیرید. در غرب هستید و منابع آب کشاورزان محلی را کنترل می‌کنید. خسیس هستید و برای آب پول زیادی طلب می‌کنید. کار به جایی خواهد رسید که یک نفر نفع مادی‌اش را در این خواهد دید که راهی اختراع کند تا آب را از جایی دورتر ولی ارزان‌تر از شما به کشاورزان برساند. شما ورشکست خواهید شد. یا سیستم لوله‌کشی مدرن اختراع می‌شود و آب را می‌توان از هر جایی به هرجایی رساند. در هر صورت انحصار شما خواهد شکست و هیچ‌چیز مفیدی در دستان شما باقی نخواهد ماند. از طرف دیگر توسعه این محصول نیاز به مشوق هایی در سطح توسعه دهندگان است.

یکی از مواردی که در دنیای متن‌باز کمتر درک شده، این است که چگونه بهترین برنامه‌نویسان جهان حاضر می‌شوند بدون پول برای یک پروژه وقت بگذارند و کار کنند. برای جواب به این مساله باید به انگیزه‌های این افراد بپردازیم. در جامعه‌ای که ادامه حیات کما بیش تضمین شده است، پول دیگر اصلی‌ترین انگیزه افراد نیست. ثابت شده که افراد وقتی بهترین محصول را تولید می‌کنند که انگیزه‌ آن‌ها شور و اشتیاق به کار باشد؛ یعنی وقتی که کار برایشان تفریح باشد. این مساله همان قدر در مورد نمایشنامه‌نویسان، مجسمه‌سازان و مخترعان صحت دارد که در مورد برنامه‌نویسان. مدل متن‌باز به افراد فرصت می‌دهد تا بر اساس شور و اشتیاقشان کار کنند. کار به همراه بهترین برنامه نویسان جهان -و نه کسانی که از سر اتفاق کارفرمای مشترکی پیدا کرده‌اند- برای آن‌ها مفرح است. برنامه‌نویسان متن‌باز در تلاش برای کسب اعتبار در بین دیگر برنامه‌نویسان مطرح جهان هستند و این انگیزه فوق‌العاده‌ای است برای ارائه بهترین کارها.

نکته بعدی بحث جریان دانشی است. چیزی که به خاطر محرمانه نبودن مباحثات از دست می‌رود؛ با تعدد منابع و چندوجهی بودن مباحث، جبران می‌شود. (در فضای کامپیوتری باید اینگونه نوشت که با حضور چند میلیون چشم، تمام باگ‌های نرم‌افزاری خنثی می‌شوند.)

 

مالکیت فکری لینوکس

مشخصاً تصمیم گیری در خصوص مالکیت فکری لینوکس برعهده دارنده و خالق این نرم‌افزار یعنی توروالدز است. دیوید دیاموند در این خصوص می‌نویسد که[1] در وهله اول او هیچ علاقه‌ای نداشت که به حلقه صاحبان پول و قدرت وارد شود. از او پرسیدم که در یک ملاقات فرضی دوست دارد چه چیزی به بیل گیتس (بنیانگذار مایکروسافت) بگوید و جواب داد که اصولا علاقه‌ای به این ملاقات ندارد. می‌گوید: «نقطه اتصال چندانی با هم نداریم، من هیچ علاقه‌ای به چیزی که او در آن بهترین در دنیاست، ندارم و او هم هیچ علاقه‌ای به چیزی ندارد که ممکن است من یکی از بهترین‌های آن در دنیا باشم. من نمی‌توانم در مورد تجارت به او توصیه‌ای بکنم و او هم درباره فناوری، توصیه‌ای برای من ندارد.»

از آنجایی که دومین سیستم عامل رومیزی پرکاربرد به استناد همان گزارش سیستم عامل اپل است در این قسمت به جلسه حضوری استیوجابز (هم بنیانگذار اپل) و لینوس توروالدز پرداخته می شود: «ما در نگاهمان به جهان تفاوت‌های بنیادی داشتیم. استیو دقیقا همان استیوی بود که رسانه‌ها از او ساخته‌اند. بسیار علاقه‌مند به اهدافش و به‌خصوص مسایل مربوط به سهم اپل از بازار. من علاقه‌مند به مسایل فنی بودم و توجهی به اهداف او یا بحث‌هایش نداشتم. استدلال اصلی او این بود که اگر من به دنبال بازار کامپیوترهای رومیزی هستم، باید با او متحد شوم. جواب من این بود: چرا باید علاقه‌مند به این بازار باشم؟ و چرا باید علاقه‌مند به ماجرای اپل باشم؟ به نظرم در دنیای اپل هیچ‌چیز جذابی وجود ندارد و هدف من هم تسخیر دنیای کامپیوترهای رومیزی نیست (البته شکی نیست که این امر اتفاق خواهد افتاد ولی هدف من نبوده است). او استدلال‌های چندانی نداشت. پیش‌فرض او این بود که من از این اتحاد خوشحال خواهم شد. به هیچ‌وجه نمی‌پذیرفت و برایش غیرقابل درک بود که ممکن است بخشی از بشریت وجود داشته باشد که علاقه‌مند به بالا بردن سهم اپل از کامپیوترهای رومیزی نباشد. فکر کنم با دیدن این‌که من هیچ علاقه‌ای به دانستن میزان سهم اپل از بازار -یا مایکروسافت از بازار- ندارم، شگفت‌زده شد. به‌هیچ‌وجه هم حق ندارم او را برای این‌که نمی‌دانست من از ماخ بدم می‌آید، سرزنش کنم.»

به تعبیری توروالدز میان کسب درآمد و توسعه محصول، موضوع دوم را انتخاب کرده و البته بعد از چشم‌پوشی از فواید مالیِ حاصله از طریق مالکیت معنوی، به مدل درآمدسازی در این حوزه رسیده است.

نکته بعدی بحث صیانت پذیری برای تداوم حضور بازیگران در این شبکه نوآوری می باشد.

توسعه دهندگان اصلی این شبکه به عنوان بخشی از بازیگران در سه دسته کلی قابل تبیین اند. اولین مورد شخص لینوس توروالدز به عنوان خالق نرم‌افزار است که به نگاه و رویکرد وی پرداخته شد. گروه بعدی افراد فعال در جامعۀ متن بازی هستند و دسته سوم نیز شرکت های نرم‌افزار با تلاش ساختار یافته در این حوزه می باشند.

دسته دوم نیز شباهت بالایی به جهت فرهنگ کاری و نگاه و مسائل نهادی به خالق لینوکس دارند. ویژگی این گروه به این شکل توصیف شده است[1]: هنگامی می‌فهمید {کسی شیفته علم است} که وقتی مشکلی جلویش قرار می‌گیرد یا چیزی او را آزار می‌دهد چشمانش می‌درخشند. کسی که بعد از دیدن مشکل، دیگر صدای شما را نمی‌شود؛ کسی که دیگر جواب ساده‌ترین سوالات را هم نمی‌دهد؛ کسی که فعالیت ذهنی‌اش کل فعالیت‌های دیگرش را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد؛ کسی که در حین کار برای حل یک مساله، غذا و خواب را هم فراموش می‌کند و در نهایت کسی که از تلاش باز نمی‌ایستد. البته بدون شک این فرد توقف می‌کند و به زندگی روزمره هم می‌پردازد ولی بعد دوباره با اشتیاق قبلی به مساله بر‌می‌گردد و مشغول حل مشکل می‌شود. این آدم شیفته علم است. . برای کسی که برنامه‌نویسی می‌کند، این کار جذاب‌ترین چیز در دنیاست. بازی‌ای بسیار درگیر کننده‌تر از شطرنج، بازی‌ای که در آن شما قوانین را می‌سازید و بازی‌ای که نتایج چیزهایی هستند که شما تعریفشان کرده‌اید. البته هنوز هم برای افرادی که از بیرون به قضیه نگاه می‌کنند، برنامه‌نویسی حوصله‌سربرترین فعالیت دنیاست. بخشی از هیجان اولیه موجود در برنامه‌نویسی را می‌توان به راحتی توضیح داد: این واقعیت که هر دستوری که به کامپیوتر بدهید، با دقت تمام آن را اجرا خواهد کرد. بدون کوچک‌ترین اشتباهی. تا ابد. بدون هیچ شکایتی!

نکته دیگری که در این بین وجود دارد اعتبار کسب شده از حضور در پروژه های جهانی است. لینوس توسعه هسته اصلی لینوکس را منوط به تأیید نهایی خود نموده است. یعنی توسعه دهندگان پیشنهادهای خود را برای لینوس ارسال می نمایند و در صورت تأیید او، کدِ ساخته‌شده به هسته لینوکس اضافه می شود. افرادی که نام آن‌ها جزو توسعه دهندگان هسته و یا حتی نرم افزارهای لینوکس باشد از اعتبار بالایی در دنیای برنامه نویسی برخوردار بوده و همین موضوع عوائد مالی فراوانی اعم از استخدام در شرکت ها، دریافت پروژه ها، حضور در کنفرانس های علمی و… خواهد داشت.

پس از پرداختن به دو گروه اول نوبت به سومین گروه می رسد. سومین گروه را شرکت های بزرگ در دنیای کامپیوتر تشکیل می‌دهند که هدف اصلی آن‌ها کسب سود می باشد. سؤال اصلی این است که مشوق اصلی این شرکت ها برای توسعه لینوکس چیست؟ یکی از این شرکت ها آی.بی.ام است که در مراحل نخست از این تکنولوژی صرفاً در حد آزمایشگاهی بهره برداری نمود. آی.بی.ام. با پشتیبانی از لینوکس و آپاچی در سرورهایش فقط مشغول آزمایش آب دریا با نوک پا بود و بعد از احساس رضایت، شروع به پشتیبانی از لینوکس روی سرورها کرد و بعد با نصب لینوکس روی سرورها، با سر به دنیای متن‌باز شیرجه زد. بعد هم نوبت سرورهای کوچکی بود که روی کامپیوترهای شخصی اجرا می‌شدند و بعد هم کامپیوترهای شخصی معمولی و بعد هم لپ‌تاپ‌ها. در سال 2001 آی.بی.ام. اعلام کرد که در بودجه سالانه‌اش یک میلیارد دلار صرف لینوکس خواهد کرد!

آی.بی.ام. بخش عمده‌ای از فعالیت‌های لینوکسی‌اش را به تنهایی انجام داده است. اصولا یکی از دلایل علاقه آن‌ها به لینوکس، این است که می‌توانند هرکار که به ذهنشان می‌رسد انجام دهند، بدون اینکه نگران مسایل مربوط به مجوزهای مختلف  باشند. (که همان موارد مربوط به مالکیت فکری است) این کمپانی چشمش از مسایل مربوط به مجوز ترسیده است. مایکروسافت یک بار با پروژه دوساله OS/2 که بعدا معلوم شد چیزی بیشتر از یک ویندوز دوپینگ کرده نیست، به جنگ با آی.بی.ام. رفته بود و خسارت بالایی از آن‌ها گرفته بود. مایکروسافت از OS/2 پشتیبانی نکرد؛ چون حاضر نبود بازارش را با آی.بی.ام. تقسیم کند. مایکروسافت ویندوز ان.تی. را از طرف خودش به بازار عرضه کرده بود و دوست نداشت این سیستم‌عامل رقیبی از طرف آی.بی.ام. داشته باشد. آی.بی.ام. هیچ‌وقت پول‌های میلیاردی که خرج OS/2 کرده بود را زنده نکرد. یک بار هم همین بلا با جاوا سر آی.بی.ام. آمد. آی بی ام از اینکه قرار نبود درباره مجوز لینوکس از کسی اجازه بگیرند، بسیار خوشحال بودند.

این داستان، ماجرایی بود که در همه دفاتر تکنولوژی اطلاعات سراسر جهان در حال گسترش بود ولی نمی‌شود انکار کرد که اصلی‌ترین مرکز آن، ایالات‌متحده بود. در این تصمیم، مساله رایگان بودن لینوکس کمترین نقش را داشت چرا که در سرمایه‌گذاری‌هایی به این وسعت، نرم‌افزار هزینه چندانی محسوب نمی‌شود. معمولا سرویس و پشتیبانی بیشترین هزینه را به خود اختصاص می‌دهند. مساله‌ای که باعث می‌شود کت‌شلوارپوش‌ها لینوکس را انتخاب کنند یک واقعیت فنی ساده بود: لینوکس در بین تمام رقبا قوی‌ترین بود، از جمله ویندوز ان.تی. و انواع یونیکس. در عین حال این هم بسیار مهم بود که شرکت‌ها از این متنفر بودند که بخشی از تصمیم‌گیری‌های آن‌ها در دست شرکت‌هایی همچون مایکروسافت یا شرکت‌های صاحب یونیکس باشد. شما می‌توانید کارهایی با لینوکس انجام دهید که با هیچ سیستم‌عامل دیگری نمی‌توانید بکنید. اولین کاربران لینوکس به این دلیل لینوکس را انتخاب کرده بودند که می‌توانستند بر خلاف تمام نرم‌افزارهای انحصاری دیگر، به متن آن دسترسی داشته باشند و مطابق با نیاز خود و بدون نگرانی از مسائل کپی رایت به توسعه آن بپردازند.

از طرفی دیگر و زاویه نگاهی متفاوت، کامپیوترهای بزرگ و قدیمی، تک منظوره بودند. حتی یونیکس هم چند جای پای خاص خودش را داشت؛ مثلا سوپرکامپیوترهای وزارت دفاع آمریکا یا بانک‌ها. آدم‌هایی هم بودند که کارشان فروختن سیستم‌عامل به این مراکز خاص بود. آن‌ها پول زیادی در می‌آوردند چون برای هر سیستم‌عامل، مبالغ بالایی دریافت می کردند. بعد مایکروسافت آمد که برای هر سیستم‌عامل نود دلار پول می‌گرفت. این در حالی بود که سیستم عامل لینوکس به صورت رایگان در اختیار نهادها قرار گرفته و این نهادها حاضر بودند تا برای توسعه آن سرمایه‌گذاری کنند.

نکته بعدی که بسیار حائز اهمیت بوده و هر دو گروه دوم و سوم از توسعه دهندگان را تحت الشعاع قرار می‌دهد این است که: بسیاری از دانشجویان و افراد فعال در حوزه برنامه نویسی به لینوکس گرایش پیدا کرده‌اند. مطمئنا یکی از دلایل اینکه چرا فلسفه متن‌باز و لینوکس در دانشگاه‌ها پیروان بیشتری دارند، احساسات ضد وضعیت مستقر است. ذهنیت این دانشجویان، نبرد بین شرکت بزرگ و شیطانی مایکروسافت به همراه بیل گیتس-لعنتی-پولدار-حریص علیه عاشقانه‌های-لینوکس-و-نرم‌افزار آزاد-برای-همه به همراه لینوس-توروالدز-خودشکن-قهرمان است. این دانشجویان بعد از فارغ‌التحصیلی در شرکت‌های تجاری استخدام می‌شوند و عشق و علاقه به لینوکس را با خود به آنجا می‌برند و از طرفی شرکت ها را افراد مشغول در آن تشکیل می دهند…

از طرفی همه شرکت هایی که همکاری تحقیقاتی دارند رابطه خوبی با تحقیقات دانشگاهی دارند. انتظار نداریم که شرکت ها از همکاری تحقیقاتی برای شناسایی نواقص رقابتی (بازار) استفاده کنند. شرکت هایی که به همکاری بپیوندند امکان دسترسی به منابعی نظیر دانشجویان و دانشگاهیان، تجهیزات یا ایده هایی نزدیک با محصول را پیدا می کنند. انتظار می رود شرکت ها بین توسعه دانش علمی و فنی و تخصیص ارزش اقتصادی از طریق نوآوری تفاوت قائل شوند. همکاری پژوهشی شامل انواع مختلفی از سازمان می شود:دانشگاه ها، شرکت های کوچک و شرکت های بزرگ. اکثر اسناد بررسی شده مانند درخواست های کمک مالی و گزارش های سالانه به تأمین کنندگان مالی بر سودمندی تحقیق تاکید داشته و بیانگر نقش اساسی دانشگاهیان در توسعه تکنولوژی به‌خصوص در حوزه برنامه نویسی می باشند. [3]

با تمام این تفاسیر لینوکس به صورت انحصاری در اختیار خالق آن نیست. یکی از نمونه‌های تاریخی شکست در این حوزه، شرکت سان است. کاری که سان می‌توانست انجام دهد این بود که به همه اجازه بدهد جاوای خودشان را داشته باشند -بدون اینکه مجبور باشند زیر چتر سان بروند- و در عوض خودش سعی کند که بهترین کار را ارائه دهد. این نشانه شرکتی می‌بود که از رقابت نمی‌ترسد و به خاطر طمع، کور نشده است. این نشانه شرکتی می‌بود که به خودش اعتماد دارد و وقتش را برای دشمنی با این و‌ آن هدر نمی‌دهد.

همچنین در خصوص شرکت ها این موضوع لازم به ذکر است برخی از شرکت ها با انجام تغییرات یا الحاقات اساسی به لینوکس می‌توانند به صورت مستقل آن را در قالب یک نرم‌افزار تجاری با لایسنس خودشان به فروش بگذارند. یکی از این شرکت ها ردهت است. جالب آنکه همین موضوع یکی از الگوهای کسب درآمدی شد که پیشتر در خصوص بازیگر اول یعنی لینوس توروالدز به آن پرداخته شد: لینوس توروالدز با پذیرفتن سهام پیشنهادی ردهت -که به خاطر تشکر به وی داده شده بود- به ثروت بالایی دست پیدا کرد. البته این پذیرش با فلسفه وی در تضاد نبود. کما اینکه نامبرده پیشنهاد ۱۰ میلیون دلاری یک تاجر انگلیسی که می‌خواست با پرداخت این مبلغ، لینوس را به هیات مدیره شرکت لینوکسی‌اش اضافه کند، رد کرد. تاجر انگلیسی می‌گفت که درک نمی‌کند چرا لینوس حاضر است به خاطر چیزی کوچک مثل اعتبارش در جامعه متن‌باز، این پیشنهاد عظیم را رد کند. تاجر انگلیسی می‌گفت: «من درک نمی‌کنم تو کدام بخش از این ده میلیون دلار را نمی‌فهمی!»

از سال ۱۹۹۸ که متن‌باز بودن توجه جهانیان را جلب کرد،‌ خود اسم این ماجرا به یک موضوع بحث عمده تبدیل شد. تا آن موقع  به مفهوم اشتراک نرم‌افزار به آن شیوه‌ای که مثلا در لیسانس GPL توضیح داده شده «نرم‌افزار آزاد» گفته می شد و کلیت جریان را هم «جنبش نرم‌افزار آزاد» نامیده می شد. این دو اصطلاح ریشه در بنیاد نرم‌افزار آزاد داشت که ریچارد استالمن در ۱۹۸۵ برای توسعه نرم‌افزارهای آزاد و نوشتن GNU که شکلی از یک یونیکس آزاد بود، پایه‌گذاری کرده بود. حالا ناگهان مبلغانی مثل اریک ریموند کشف کرده بودند که مطبوعاتی‌ها سردرگم شده‌اند. آیا کلمه «آزاد» به معنی مجانی بود؟ آیا «آزاد» را می‌شد «نداشتن محدودیت» تعریف کرد؟ آیا «آزاد» چیزی شبیه به «آزادی» بود؟ بعد هم دیدیم که برایان بهلندورف که از طرف آپاچی با روزنامه‌نگاران صحبت می‌کرد،‌ مشکل مشابهی داشت. بعد از چندین هفته ایمیل‌نگاری این تفاهم حاصل شد که به جای «آزاد» به آن «باز» گفته شود. سهام اولیه ردهت به مبلغ ۱۵ دلار فروخته شد. نکته مهم این است که در آخر معاملات آن روز، این رقم به ۳۵ دلار رسیده بود و این یعنی اینکه حساب بانکی لینوس توروالدز در عرض چند ساعت،‌ از حدی نزدیک به صفر به وضعیتی نزدیک به نیم میلیون دلار ارتقا یافت.

 

خلاقیت و جریان داده نتیجۀ بکارگیری نسل ششم

ادبیات نوآوری باز بر چگونگی «به دست آوردن، یکپارچه‌سازی و تجاری‌سازی نوآوری از منابع خارجی توسط شرکت‌ها» متمرکز شده‌اند.  همکاری‌های تحقیق و توسعه بر روی مسیرهایی تعاملی تمرکز دارد که  مکانیسم‌های بازخورد و تعاملات مداوم با خارج را در بر می‌گیرند. هدف همکاری تحقیقاتی ایجاد «فرصت های فناورانه»  برای شرکت ها و توسط شرکت ها از طریق مشارکت در همکاری های تحقیقاتی است. انواع دیگری از فرصت ها غیر از فرصت های کارآفرینانه وجود دارد. فرصت فناورانه ترکیبی از فرصت های بازار (کارآفرینی)، فرصت های تکنولوژیکی و فرصت های تولیدی است. [3]

برنامه نویسی تمرین خلاقیت است. در دنیای برنامه نویسی کشف این روندکه کامپیوترها چگونه کار می‌کنند بسیار جذاب است. یکی از لذت‌های این دنیا وقتی است که کشف می‌شود کامپیوتر مثل ریاضی است: جهان را باید خودتان و با قوانین خودتان بسازید. در فیزیک، شما با قوانین موجود درگیر هستید ولی در ریاضیات -مثل برنامه‌نویسی- تا وقتی که قوانینی که وضع کرده‌اید با یکدیگر سازگار باشند، می‌توانید راه را ادامه دهید. لزومی ندارد ساختارهای ریاضی با هیچ منطق بیرونی سازگار باشند؛ ولی چیزی که هیچ‌گاه نمی‌توان از آن عدول کرد، سازگاری درونی قوانین با یکدیگر است. همان طور که هر ریاضی‌دانی به شما خواهد گفت، می‌توانید ساختارهای ریاضی‌ای بسازید که در آن، سه به علاوه سه برابر دو بشود. می‌توانید هر کاری که دوست دارید انجام دهید. ولی باید توجه کنید که در حین اضافه شدن پیچیدگی ساختار، اجزای ساختار کماکان با یکدیگر و با جهانی که شما خلق کرده‌اید، سازگار باقی بمانند. اگر قرار است این دنیا زیبا باشد، نباید هیچ کاستی‌ای در آن راه بیابد. این دقیقا شیوه کار در جهان برنامه‌نویسی هم هست.

مسلماً چنین فضایی به خودی خود دارای جو خلاقانه است و اساساً هر فردی که در این حوزه فعالیت می‌کند دارای درجه‌ای از خلاقیت بوده و بسیج و تمرکز این انرژی‌های نامتراکم در یک محصول یکی از مهمترین دستاوردها و دلایل اصلی پیشرفت لینوکس بوده است. لازم به تأکید است فرصت های نوآورانه شامل امکان تحقق یک ارزش اقتصادی بالقوه ذاتی در ترکیب جدیدی از منابع و نیازهای بازار، ناشی از تغییرات در پایگاه دانش علمی یا فناوری، ترجیحات مشتری یا روابط متقابل بین اقتصادی است. اجزاء فرصت فناورانه شامل ارزش اقتصادی و بسیج منابع می شود. [3]

برنامه نویسان سعی دارند تا مساله را آن قدر خرد کنند که اصولا دیگر مساله‌ای باقی نماند و ناگهان احساس می شود که مساله خودبه‌خود حل شده است. به شیوه دیگری به مساله نگاه کنید و ناگهان به روشنی خواهید رسید: مشکل اصولا به این دلیل وجود داشت که شما از زاویه اشتباهی به مساله می‌نگریستید. احتمالا بهترین مثال در این مورد نه در دنیای کامپیوتر که از دنیای ریاضی است. داستان مربوط می‌شود به ریاضی‌دان مشهور، کارل فردریش گاوس و معلمی که حوصله تدریس نداشت و از دانش‌آموزان خواست تا اعداد ۱ تا ۱۰۰ را با یکدیگر جمع کنند و جواب را بگویند. معلم انتظار داشت که این کار حدود یک روز از آن‌ها وقت بگیرد. ولی ریاضی‌دان نابغه آینده، در عرض پنج دقیقه جواب صحیح را اعلام کرد: ۵۰۵۰. شیوه حل مساله به هیچ وجه جمع کردن یکی‌یکی اعداد از یک تا صد نبود. این روش حوصله‌سربر و احمقانه است. چیزی که گاوس کشف کرد این بود که جمع ۱ و ۱۰۰ می‌شود ۱۰۱. همین‌طور جمع ۲ و ۹۹ می‌شود ۱۰۱. به همین ترتیب ۳ و ۹۸ هم ۱۰۱ است و الی آخر. در نهایت ۵۰ و ۵۱ هم حاصل ۱۰۱ را ایجاد خواهند کرد و در عرض چند لحظه می‌توان به این نتیجه رسید که ما ۵۰ بار نتیجه ۱۰۱ را داریم و جواب نهایی، ۵۰۵۰ است. احتمال دارد که این داستان ساختگی باشد؛ ولی پیامش روشن است: ریاضی‌دان واقعی،‌ مساله را از راه طولانی و حوصله‌سربر حل نمی‌کند چون می‌تواند الگوی پنهان شده در پشت مشکل را ببیند و از این الگو برای حل زیباتر سوال استفاده کند.

 

یکی از دیگر از دلایل خلاقیت در لینوکس عدم آگاهی لازم خالق آن با موانع پیش رو بوده است. اگر ندانید که جنگ با آسیاب‌های بادی مشکل است، جنگیدن با آن‌ها ساده خواهد بود. لینوس طی اظهار نظری عنوان می‌دارد که :«من واقعا درکی از همه قدم‌های مورد نیاز برای رسیدن به آن هدف نداشتم. نه تنها در مورد مشکلات تکنولوژیک پیش روی ایجاد یک سیستم‌عامل کامل و قابل اتکا اطلاع چندانی نداشتم که حتی این را هم نمی‌دانستم که برای عرضه چنین سیستم‌عاملی به جز یک تکنولوژی موفق، به چه چیزهایی نیاز است. احتمالا اگر از اول می‌دانستم که برای موفقیت لینوکس به چه میزان زیرساخت نیاز است، از همان ابتدا روحیه‌ام را از دست می‌دادم. مساله این نیست که کار ما باید خوب باشد، مساله این است که علاوه بر خوب بودن ما، کلی چیز دیگر هم باید خوب پیش برود. بله! اگر می‌دانستم که چقدر کار باید انجام شود و انجام آن چقدر دردسر دارد و پیش بردن بعضی چیزها چقدر انرژی می‌طلبد، شاید اصلا شروع نمی‌کردم. اگر سواد کافی برای درک مشکلات پیش رو داشتم، احتمالا هیچ‌وقت لینوکس را از همان دو سه نسخه اولیه، جلوتر نمی‌بردم. اگر می‌دانستم که چه‌قدر نکات جزیی را باید مراعات کنم و اگر می‌دانستم که مردم چه انتظاراتی از یک سیستم‌عامل دارند، سناریوهای ترسناکی در ذهنم شکل می‌گرفت که هرگز نمی‌توانستم بر آن‌ها غلبه کنم.»

مسأله بعدی که منتج به خلاقیت بالا در این حوزه است وابستگی بالایی به مسائل حقوق مالکیت فکری و جریان داده دارد.  پیش از دوران ثبت اختراع، مردم و شرکت‌ها از اسرار تجاری‌شان با چنگ و دندان دفاع می‌کردند و گاهی حتی این مخفی‌کاری به جایی می‌رسید که آن‌ها را با خود به گور می‌بردند. شکی نیست افشا نشدن تکنولوژی‌های پیشرفته برای همگان، شدیدا به ضرر روند تکاملی تکنولوژی خواهد بود. وعده حقوق انحصاری، ثبت اختراع را به مشوقی قدرتمند تبدیل کرده تا آدم‌ها بدانند که در صورت افشای اسرار تجاری، توان رقابتی خود را در مقابل رقبا از دست نخواهند داد و در نتیجه با اطمینان خاطر بیشتری پیشرفت‌های تکنولوژیک خود را علنی کنند. این موضوع فلسفه و روح حاکم بر لینوکس است.  این نظریه که پول نابغه نمی‌سازد در مدل‌های بلند مدت صنعتی کارایی چندانی ندارد. نبوغ آن قدر غیرقابل پیش‌بینی تقسیم شده و یافتنش آن قدر مشکل است که برنامه‌ریزی بلند مدتی که منحصرا مبتنی بر کشف و جذب نوابغ باشد، به جایی نخواهد رسید. توسعه تکنولوژیک این روزها نه مبتنی بر انیشتین‌ها و موزارت‌ها که وابسته به لشکر عظیمی از مهندسین زحمتکش است که حداکثر ممکن است گاه‌گاه جرقه‌ای از خلاقیت بروز بدهند. منابع بیشتر، باعث بروز هنر والا نخواهد شد، اما رشد آرام و مستمر را تضمین خواهد کرد. در نهایت هم این بهتر است. وقتی صحبت از کسب و کار است، احتمالا همه به دنبال جرقه‌های خلاقیت هستند اما چیزی که بیشتر مورد توجه است، پیشرفت‌های کوچک اما مستمر در طول زمان است. [1] این موضوع کاملاً تکیه بر نسل ششم تحقیق و توسعه و بکارگیری تمام ظرفیت‌های موجود برای توسعه محصول دارد.

اگر شرکتی به وضع موجود اکتفاء کند و حاضر به تغییر نشود، احتمالا راحت‌تر در این باره که به کدام سو در حال حرکت است قضاوت می‌کند و گاهی این پیش‌بینی مهم‌تر از موفقیت بزرگی است که لازمه‌اش تغییر است. خیلی از شرکت‌ها ترجیح می‌دهند به شیوه‌ای قابل پیش‌بینی موفق باشند تا به شیوه‌ای غیرقابل پیش‌بینی خیلی خیلی خیلی موفق.

 

برای شرکت‌ها راحت نیست که یک محصول حاضر و آماده را متن‌باز اعلام کنند. این کار دردسرهایی دارد. یکی اینکه در طول سالیانی که این نرم‌افزار تولید شده، شرکت حجم زیادی اطلاعات داخلی تولید کرده‌ است و این اطلاعات درون شرکتی، نقطه تمایز این شرکت و دیگر شرکت‌ها شده. شرکت‌ها از فکر شریک شدن این اطلاعات با دیگران می‌هراسند و احساس می‌کنند که با افشای این اطلاعات، دلیل وجودی آن‌ها به خطر خواهد افتاد. آن‌ها به این دقت نمی‌کنند که وجود این اطلاعات داخلی، مثل یک سد عمل می‌کند و دیگران را نیز از مشارکت در پروژه‌ها باز می‌دارد. فلسفه جریان داده در لینوکس اینگونه است.

 

بیان این نکته ضروری است که (1) از یک طرف، پروژه های تحقیقاتی تحت عدم قطعیت قابل توجهی عمل می کنند و برای ایجاد نتایج نوآورانه نیاز به آزادی و انعطاف دارند. از سوی دیگر، عدم قطعیت نیاز به مدیریت دقیق دارد تا از شکست جلوگیری کند، و خلاقیت به ساختارهای محکم نیاز دارد تا به نتایج پروژه به طور گسترده قابل استفاده تبدیل شود. و (2) از یک طرف، تحقیقات مشارکتی یکپارچه سازی ادراکات، ایده ها و دیدگاه های پژوهشی را که برای حل همه جانبه مشکلات مورد نیاز است، تقویت می کند. از سوی دیگر، ناهمگونی حاصل از شرکا منجر به مشکلاتی در رابطه با مدیریت بین فرهنگی، بین سازمانی و بین رشته ای می شود.

راهکاری که برای این پارادوکس مدیریتی عنوان می‌شود این است که اولاً باید بر نقش مرکزی چشم انداز پروژه تأکید کرد. چشم انداز پروژه به عنوان یک موضوع اصلی در مورد بسیاری از چالش های مورد بحث ظاهر می شود. مهم است که چشم انداز پروژه به خوبی تعریف شود تا عدم قطعیت کار تحقیقاتی کاهش یابد و دیدگاه های مختلف ذینفعان همسو شود. دوم اینکه اطمینان از سازگاری بازیگران هنگام انتخاب شرکای پروژه مهم است. اعضای کنسرسیوم به طور ایده‌آل تجربه کار با هم در یک پروژه تحقیقاتی مشابه یا سایر روابط تجاری را دارند. علاوه بر این، انتظارات باید زودتر و آشکارا مورد بحث قرار گیرد تا از سردرگمی و برنامه های متناقض جلوگیری شود. چالش های اصلی چنین رویکردی در تحقیق و توسعه عبارتند[4] از عدم اطمینان در مورد روش کار و نتایج، تعادل بین آزادی خلاق و کنترل، همکاری شرکای ناهمگن، انتظارات ذی نفعان، فاصله جغرافیایی کارمندان و اختیارات محدود مدیر پروژه.  این موضوعی است که در مکانیسم تحقیق و توسعه لینوکس کاملاً دیده شده و این پارادوکس مدیریتی با انتصاب لینوس توروالدز تدبیر شده است. او هم به عنوان رهبر محبوب جامعه برنامه نویسان و هم به عنوان فردی متخصص در این حوزه به شمار می آید. همچنین لینوکس بر پایه مفهوم کلی‌تر نرم افزارهای باز شکل گرفته  و در سال‌های اخیر با شکل‌گیری جریان جنبش نرم افزارهای باز به سرکردگی ریچارد استالمن و همچنین لینوکس به عنوان نمادی قوی برای این جنبش پا را فراتر از یک سیستم عامل گذاشته و افرادی را به خود و به فلسفه خود جذب می کند.

 

 

نتیجه گیری:

اگرچه که لینوکس به قول خالق آن یک انقلاب تصادفی بوده و هیچ زمانی توسعه دهندگان آن به مفاهیم نسل های تحقیق و توسعه واقف نبوده‌اند اما عملاً در راهی قدم گذاشته‌اند که مولفه های آن یکسان با نسل ششم تحقیق و توسعه است. این سیستم عامل براساس مفاهیم نرم‌افزار باز بنا شده و این جنبش سال هاست که توسط متخصصینی از حوزه حقوق، فلسفه، جامعه شناسی و مهندسی حمایت شده و رشد می کند. لینوکس توسعه خود را مرهون افرادی بیش از لینوس توروالدز بوده و این سیستم عامل به عنوان سردمدار جنبش نرم‌افزار آزاد از حمایت اجتماع وسیعی برخوردار بوده که براساس آنچه در حوزه مالکیت فکری و جریان دانشی مطرح شد در حال توسعه می باشد. لینوکس توانسته است از یک نرم‌افزار تفریحی به یک نرم‌افزار مورد استفاده در تجارت تبدیل شود. انتخاب چنین الگویی از مالکیت فکری نه تنها منجر به کاهش درآمد مالک آن نشد بلکه باعث بهبود و رشد شلاقی این نرم‌افزار و طبیعتاً افزایش ارزش اقتصادی آن شده و در گام نخست نیم میلیون دلار برای وی عائدی داشته است. اگر لینوس وارد چنین الگویی از مالکیت فکری و تحقیق و توسعه ای نمی‌شد احتمالاً حتی مشابه این رقم را نمی‌توانست بفروشد. بنابراین خوشه بندی تحقیق و توسعه و مشارکت همگان به عنوان یک جامعه توانسته است باعث نهادینه شدن این سیستم عامل شود. برای تحقیقات بیشتر توصیه می‌شود دلایل رشد رقبای لینوکس مورد بررسی قرار گیرد. حقیقت این است که سیستم عامل ویندوز از شرکت مایکروسافت سهم بالاتری از بازار را به خود اختصاص داده و اتفاقاً روش تحقیق و توسعه آن بر خلاف لینوکس می باشد. عوامل موفقیت مایکروسافت نیاز به احصاء داشته و لینوکس برای تصاحب سهم بازار نیاز به چنین بررسی‌های راهبردی خواهد داشت.

 

منابع و مأخذ

  1. توروالدز، لینوس (2001). just for fun. ترجمه میرمیرانی، عماد (1396). تهران. انتشارات پژوهندگان راه دانش
  2. اثنی عشری، قدسی "به سمت نسل ششم مدیریت تحقیق و توسعه" دومین کنفرانس بین المللی مدیریت، مهندسی صنایع، اقتصاد و حسابداری. تفلیس، گرجستان. 1398
  3. McKelvey, Maureen. Zaring, Olof, Ljungberg, Daniel. “Creating innovative opportunities through research collaboration: and evolutionary framwork and emirical illustration in engineering” Technovation 39-40 (2015)
  4. Brocke, Jan vom. Lippe, Sonia “Managing collaborative research projects: A synthesis of project Management literature and directives for future research” International Journal of project Management 33 (2015)
  5. https://www.statista.com/statistics/218089/global-market-share-of-windows-7
  6. https://www.kernel.org/doc/html/v4.10/process/howto.html

 

محقق و نویسنده: تمدن